حیا و خودآرایی و نقش آنها در سلامت روانی زن
مقدّمه
زنان به عنوان نیمی از پیکره جامعه نقش بسیار مهمی در ایجاد و گسترش عفّت، پاکدامنی و اخلاق در بین جوامع بشری دارند. عفّت و حیای زن، که یکی از مهمترین عوامل حفظ و بقای عفّت عمومی است، نه تنها در تمام ادیان و مذاهب الهی مورد تأکید قرار گرفته، بلکه عقول و افکار بشری نیز آن را مورد تأیید قرار دادهاند.
از نظر اسلام، اهمیت این موضوع به حدّی است که برخی روایات آن را «تمام دین» میدانند. در روایتی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) آمده که فرمودند: «اَلْحَیاءُ هُوَ الدینُ کُلُّهُ»؛ حیا تمام دین است.1
امام علی(علیهالسلام) نیز در مورد عفّت و پاکدامنی میفرماید: «عفّت و پاکدامنی منشأ هر خیری است.» به همین منظور، در تمام ادیان و مذاهب آسمانی، «اَلعِفَّةُ رَأسُ کُلِّ خَیْر»2 قوانین گوناگونی برای حفظ و بقای عفّت و حیای عمومی وضع شدهاند، که «حجاب» و پوشش زن از جمله آنهاست.
«حجاب»، که به معنای پوشیدن تمام بدن و زیباییهای ظاهری زن در برابر مردان بیگانه است، برای پیشگیری و مهار برخی گرایشها و رفتارهای خودنمایانه و وسوسهانگیز میباشد. این در حالی است که زنان به طور طبیعی دوست دارند در برابر جنس مخالف خودآرایی کنند و زیبایی زنانگی3 خود را به نمایش بگذارند.
حال این سؤال پیش میآید که این قانون اسلامی تا چه اندازه با طبیعت زن سازگار است؟ آیا تبرّج و جلوهگری از نظر اسلام و علم بکلی مردود است، یا برای آن قانونی وجود دارد؟ اگر در وجود زن غریزهای تحت عنوان «تبرّج» وجود دارد، روشهای رشد و پرورش این غریزه چیست و چه کارکردی در زن و حفظ سلامتی او میتواند داشته باشد؟ چگونه میتوان غریزه تبرّج را با حیا، که یک ویژگی فطری در زن است، جمع کرد؟ آیا حجاب و پوشش به معنای نادیده گرفتن این غریزه نیست؟ آیا همانگونه که عدهای از مخالفان حجاب میگویند، این محدودیت مانعی برای رشد عاطفی و روانی زن محسوب میشود، یا به عکس، در جهت سلامت روانی اوست؟
اهمیت بررسی این موضوع واضح و روشن است؛ زیرا اولا، حجاب و پوشش زن به طور یقین، یکی از محکمترین سنگرهایی است که مسلمانان، به ویژه جوانان، را از فساد و فحشا حفظ میکند و سدی آهنین در برابر نفوذ و تهاجم فرهنگی دشمنان اسلام است. به همین دلیل، همانگونه که رهبر فرزانه انقلاب بارها فرمودهاند، بر همه ما تکلیف است در مقابل این تهاجم همهجانبه هشیار باشیم و با آن مقابله کنیم.
ثانیا، ارتباطی که مسئله حجاب و عفت از یک سو و گرایش دایمی زن به تبرّج و جلوهگری از سوی دیگر با سلامت روانی او دارد به موضوع اهمیّت بیشتری میدهد؛ زیرا پر واضح است که به لحاظ نقش مهم و حساسی که زن در حیات جسمی و روانی انسانها دارد، بحث و بررسی در مورد مؤلّفههای سلامت روانی او لازم و ضروری به نظر میرسد.
اما به دلیل آنکه دین اسلام به بهداشت و سلامت روانی افراد اهمیت زیادی داده است و حتی نتیجه نهایی عبادت و بندگی را رسیدن به «نفس مطمئنه» میداند و فقط کسانی را که دارای قلب و روانی سالمند، اهل نجات و خوش عاقبت میداند،4 مطمئنا در تمام احکام و قوانین خود و از جمله، لزوم پوشش و حفظ عفّت فردی و عمومی، به نقش آنها در روح و روان افراد توجه کرده و بهترین نسخه را برای سلامتی و سعادت جوامع بشری ارائه داده است.5
غریزه تبرّج و خودنمایی
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » علی بابا ( پنج شنبه 89/1/19 :: ساعت 7:49 عصر )
نقش صله رحم در بهداشت روانی
محمدرضا احمدی در یک طبقه بندی کلی مجموعه معارف اسلام را به سه بخش عمده تقسیم کرده اند. این سه بخش کلی که دیدگاه مشهور کارشناسان علوم اسلامی است عبارتند از: 1. اصول عقاید 2. احکام 3. اخلاق. بخش اول (اصول عقاید) را یک سلسله بینش ها و نگرش های کلی نسبت به جهان و انسان و کل هستی تشکیل می دهد.
بخش دوم. (احکام) دستورالعمل هایی است که به فعالیت های خارجی و عینی انسان اعم از امور دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی مربوط می شود و بخش سوم (اخلاق) شامل ویژگی ها و خصلت هایی است که هر فردی در راه دستیابی به کمال، باید خویشتن را به آن خصلت ها بیاراید و از اضداد آن دوری گزیند; چه این که این هدف با خودسازی و مراقبت از نفس تحقق می یابد. با توجه به این تقسیم بندی و با توجه به این که اسلام دینی است جاودانه و جهانشمول، مجموعه برنامه های آن می تواند تأمین کننده سلامت و سعادت هر انسانی در طول تاریخ و در هر مکان و در تمام فرهنگ ها باشد. به عبارت دیگر، اسلام مکتبی است جامع و واقع گرا و منطبق بر شرایط وجودی انسان; یعنی به همه جوانب نیازهای انسانی اعم از شناختی، عاطفی، جسمانی و فردی و اجتماعی، دنیوی و اخروی و... توجه لازم و کافی شده است. این حقیقت را می توان در آیه 30 سوره روم جستوجو کرد و به آن دست یافت; آنجا که می فرماید: «تمام توجه خویش را کاملاً به دین معطوف ساز، در حالی که حق گرا هستی (این آفرینش خداوند است) که در آفرینش خدا دگرگونی و تبدیلی نیست. این دین قیّم خداست ولی بیش تر مردم آگاه نیستند.» بنابراین، توجه کامل و حق گرایانه به دین، چیزی است که خداوند و خالق هستی، انسان را بر آن سرشته است; دین، فطری و مطابق سرشت و نوع خلقت انسان است. احکام و قوانین و دستورالعمل های دین موافق و هماهنگ با سرشت آدمی است. پس اگر دستور دینی می گوید: «خوراکی پاکیزه بخورید و از غذاهای آلوده بپرهیزید» به یک خواست فطری انسان توجه نموده است و اگر می گوید در برابر آفریدگار خویش متواضع باشید و او را بپرستید، نیاز سرشتی دیگری را مدنظر داشته و اگر لزوم احسان به هم نوعان، نیکی به پدر و مادر و ارتباط با خویشاوندان و صله رحم را عنوان می کند، مقتضای دیگری است که در نهان و سرشت و نوع خلقت انسان به ودیعه گذاشته شده است. به طور کلی، تمام احکام و دستورات دینی به گونه ای طراحی و برنامه ریزی شده است که مطابق و موافق خواست فطری و مقتضای سرشت انسان است; چیزی است که ما آگاهانه یا ناآگاهانه آن را خواستاریم، اگرچه به آن توجه و التفات نداشته باشیم.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » علی بابا ( پنج شنبه 89/1/19 :: ساعت 7:49 عصر )
راههای مقابله با تهاجم فرهنگی
با کنکاشی فشرده در زمینه ها، ابزار و شیوه های یورش فرهنگی راههای رویارویی با آن آشکار می شود، ولی بر شمردن مؤ ثرترین آنها می تواند چونان تذکاری مؤ منان را سودمند افتد و ایشان را در این نبرد مقدس یاری دهد. بر این اساس ، مهمترین این راهها از نظر ثمر دهی و کارآیی به قرار زیر است :
1) شناخت فرهنگ و اهداف دشمن در تهاجم فرهنگی
بی تردید شناسایی دشمن و برآورد اهداف ، توان و تفکر وی ، از الفبای مبارزه به شمار می آید، که پیش از برداشتن نخستین گام باید بدان پرداخته شود. برای رویارویی با یورش فرهنگی نیز باید فرهنگ دشمن و ویژگیهای آن مورد بررسی دقیق قرار گیرد.
چنین تحقیق وسیع و همه جانبه ای ، اندیشمندان را در شناخت درست رد پای انحراف یاری می دهد از سوی دیگر، اهداف دشمن ، ابزار و شیوه های وی نیز باید در این یورش شناسایی شود. آگاهی از ابزار و شیوه های مورد استفاده یورشگران می تواند مسؤ ولان و رزمندگان جبهه فرهنگی را در خلع سلاح مهاجمان کمک کند و نقشه های آنان را خنثی سازد. آشنایی با هدفهای تهاجم دشمن نیز بسیار ارزنده و حایز اهمیت است . زیرا در سایه شناسایی اهداف و مقابله اصولی با آن می توان از آسیب پذیری اقشار مختلف جامعه در برابر توطئه دشمن جلوگیری کرد.
از این رو سزاوار است چشمهای بیدار و جستجو گری وجود داشته باشد تا ضمن شناسایی اهداف ، ابزارها و شیوه های مورد استفاده دشمن در این زمینه ، هر گونه تغییر روشی را نیز برای مردم و مسؤ ولان یاد آور شود.
2) تقویت بینش دینی و سیاسی
یقین به حقایق با عظمتی چون آفریدگار جهان ، پیامبران الهی و رستاخیز نوعی تعهد در انسان پدید می آورد و میزان مصونیت او را در برابر یورش فرهنگی بیگانگان افزایش می دهد. به عبارت دیگر، تقویت باورهای دینی و پی ریزی بینشی درست در زمینه مذهب و سیاست می تواند چون سنگری نفوذناپذیر مردم را در برابر بمباران فرهنگی دشمن محافظت نماید و سودجویان غرب را ناکام و ناامید سازد. بی تردید، چنین ایمانی جامعه را به جهت گیری صحیح رفتاری رهنمون می شود و از کژ روی و ناهنجاریها باز می دارد.
قرآن کریم در این باره می فرماید :
« ... یهدیهم ربهم بایمانهم ... » پروردگارشان به سبب ایمانشان هدایتشان می کند.
نگاهی به سرنوشت اندیشمندانی که سالها در اروپا و امریکا به کسب دانش و تخصص پرداخته و پای بندی خود را به اصول اعتقادی و مبانی فکری اصیل خود همچنان حفظ کرده و پس از بازگشت به میهن اسلامی نیز مردم را به پیروی از آن فرا خواندند بخوبی روشنگر این حقیقت است که ایمان درست و اعتقاد راسخ به اصول دین ، انسان را در برابر امواج فساد غرب مقاوم می سازد. بر این اساس ، دستگاههای مذهبی چون حوزه های علوم دینی رسالتی سخت عظیم را بر عهده دارند. و باید پرداختن به اصول دین و تقویت باورهای مردم را بیش از همیشه مورد توجه قرار دهند.
البته در کنار پرورش نهال ایمان در دلهای مردم ، آگاه ساختن آنان به مسائل سیاسی روز و تبیین هدف شوم دشمن در یورش فرهنگی نیز ضروری است .
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » علی بابا ( پنج شنبه 89/1/19 :: ساعت 7:49 عصر )
اصول تربیت دینی
علاوه بر اصول عمومی در تعلیم و تربیت،هر بعد خاصی از ابعاد آموزشی و تربیتی نیز اصول ویژه خود را میطلبد. عمدهترین اصل تربیتی در بحث تربیت دینی را در مرحله اول باید در خود مفهوم تربیت دینی جستجو کرد. گفته شد که تربیت دینی به معنای شکوفا شدن،ظاهر شدن و بالفعل شدن تواناییهاست. یعنی کار اصلی مربی این است که استعدادهای درونی مخاطب مورد تربیت را شکوفا سازد، باید زمینهای برای او فراهم آورد تا آنچه را در درون دارد به فعلیت رساند. تربیت صرفا یک سری آموزشها و محفوظات و تقلیدها نیست. اگر در باب تربیت امر آموزش هم مطرح میشود و به اصطلاح« تعلیم» را با« تربیت» همراه میکنیم و« آموزش» را در کنار «پرورش» قرار میدهیم،برای این است که از آموزش به عنوان ابزاری جهت پرورش استفاده میکنیم. آموزش وسلیهای است که از طریق آن استعداد کودک شکوفا شده و قوهها به فعلیتبرسد و لذا نمیتوان آموزشی را که به این نتیجه مهم نرسد،موفق نامید،هر چند محفوظات و یادگیری متربی صد من کاغذ باشد. این امر بویژه در باب تربیت دینی حائز اهمیت است. آموزش اصول و مفاهیم دینی، آموزش امور عبادی و مسائل و احکام و امثال آن و درج کتاب درسی «تعلیمات دینی» در برنامه درسی مدارس چنانچه زمینهای باشد تا دانشآموز،در پایان یک دوره مثلا پنجساله ابتدایی به درجهای برسد که بر اساس سن خود برداشتی از الوهیت و عبودیت و رابطه عبد و مولی داشته باشد،این آموزش،آموزش موفقی شمرده میشود و میتوان گفت در اینجا تربیت دینی انجام گرفته است. اگر کودک و نوجوان به این مرحله از تربیتبرسند،در آینده نیز بطور خودکار مسئله را پیگیری میکنند و اگر امر بر غیر این روال باشد و نتیجه آن صرفا برخی محفوظات باشد که آن هم پس از مدتی به فراموشی سپرده شود،باید چارهای دیگر اندیشید. البته ما به دنبال حذف این آموزشها نیستیم هر چند از آنها هم گریزی نیست،اما باید توجه داشت که آموزش وسیله تربیت است. به عبارت روشنتر و در یک بررسی عینی میگوییم، دانشآموزی که چند سال تحصیلی را پشتسر نهاده است، چنانچه در حد رشد شناختی خود، خداشناس شده باشد، این دانشآموز باید در درس تعلیمات دینی موفق تلقی شود هر چند نمرات درسی مربوطه ضعیف باشد،و بالعکس اگر محفوظات خوبی دارد و بالتبع نمرات خوبی دارد،اما در ارتباطش با خداوند و فهم از جهان هستی رشد نداشته است، باید او را در این بعد ضعیف شمرد. خلاصه این که از جمله اصلیترین شیوههای تربیت دینی این است که به جای اصرار بر یادگیریهای طوطیوار،سعی بر شکوفا نمودن فطرت الهی داشته باشیم.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » علی بابا ( پنج شنبه 89/1/19 :: ساعت 7:49 عصر )
تربیت دینی، تربیت لیبرال
اشاره
مقاله حاضر در صدد مقایسه دو رویکرد «دینی» و «لیبرال» به مسئله تعلیم و تربیت است. حضور مفهوم «جامعه مدنی» در عرصه فرهنگی اخیر کشور اسلامی و نقش لیبرالیسم به عنوان یکی از ارکان اصلی این پدیده ضرورت چنین بحثی را ایجاب میکند. شیوههای تعلیم و تربیت دینی از سوی لیبرالیسم و تعلیم و تربیت لیبرال مورد نقد و تهاجم است، و از سوی دیگر، پایههای ارزشی لیبرالیسم از سوی دینباوران مورد سؤال قرار میگیرد. این نوشتار ابتدا به بررسی مبانی ارزشی لیبرالیسم و انتقادات آن از دین میپردازد و سپس تحلیلی پیرامون مفهوم و اصول تعلیم و تربیت دینی در مقابله با تعلیم و تربیت لیبرال ارائه میدهد.
تربیت لیبرال
تعلیم و تربیت لیبرال (1) از سابقه طولانی برخوردار بوده و هر زمان معنای خاصی از آن اراده شده است. در فلسفه ارسطو تربیت آزادگان و آزادزادگان مراد بود. در قرون وسطی به تربیتی گفته میشد که در تهذیب نیروهای روانی نقش ایفا مینمود. در فلسفه جاندیوئی تربیتی لیبرال نامیده میشود که به آزادی دانشآموز منجر گردد و بالاخره، درمیان عامه به تربیت عمومی اطلاق میشود. (2)
برای پرهیز از هرگونه تعصب احتمالی در ارائه تعریف از تعلیم و تربیت لیبرال، این بخش از نوشتار را به بررسی مقاله ج. با عنوان «ارزشهای لیبرال و تعلیم و تربیت لیبرال» (4) اختصاص میدهیم. وی، که عمده مطالعاتش پیرامون مسائل فرهنگی و ارزشی در تعلیم و تربیت دور میزند ودرزمینه تعلیم و تربیت اسلامی نیز تحقیقات و نوشتههایی دارد، معتقد است که ارزشهای تعلیم و تربیت هر جامعهای زمانی کاملا قابل فهم میباشد که از قبل ارزشهای پایهای آن جوامع بررسی و شناخته شده باشد. بر همین اساس، در مقاله مذکور ابتدا به بررسی لیبرالیسم - که به عقیده وی ارکان اولیه ارزشها را در جوامع غربی پایهگزاری کرده است - و ارزشهای ریشهای آن پرداخته است و آنگاه، تاثیر ارزشهای مذکور بر تعلیم و تربیت غربی را مورد بررسی قرار داده است. در پایان مقاله نیز به بررسی دیدگاههای مخالف لیبرالیسم و از جمله دیدگاههای دینی پرداخته است. در اینجا، مروری بر مقاله ج. مارک هالستد در سه بخش خواهیم داشت:
الف) مبانی ارزشی لیبرالیسم;
ب) مبانی ارزشی تعلیم و تربیت لیبرال;
ج) دیدگاههای مخالف تعلیم و تربیت لیبرال.
الف) مبانی ارزشی لیبرالیسم
هالستد بر این عقیده است که علیرغم برداشتهای متفاوت و وجود دیدگاههای مختلف پیرامون مفهوم لیبرالیسم، میتوان یک سری ارزشها را به عنوان، ارزشهای محوری این دیدگاه معرفی نمود. سه ارزش محوری لیبرالیسم در مرحله اول عبارتند از:
1- آزادی فردی (Individual Liberty) (آزادی عمل و آزادی از قید و بند به هنگام دنبال کردن نیازها و علائق شخصی);
2- تساوی حیثیت و حرمت (Equality of respect) برای همه افراد درساختار تئوریک و عملی جامعه (عدم تبعیض);
3- عقلانیت پایا (Consistent rationality) (بنا نهادن تصمیمات و فعالیتها بر توجیهات عقلانی و منطقی منسجم).
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » علی بابا ( پنج شنبه 89/1/19 :: ساعت 7:49 عصر )
انسان به منزله عامل بحثی تطبیقی درباره نقش پیش فرض ها در روانشناسی
نظریه های علمی بر بستر پیشفرضهای دانشمند می رویند. اجزای مختلف نظریه ها همچون مفاهیم و مدلها به نحوی با پیشفرضها متناسب و سازگارند. در مقاله حاضر، پیشفرض «انسان به منزله عامل» که بر اساس منابع اسلامی می توان آن را مبنای تحقیق در روانشناسی قرار داد، مورد بررسی تطبیقی با نظریه عاملی اسکینر قرار گرفته است. کوشیده ایم این نکته را به اثبات برسانیم که عمل در نظریه اسکینر، مبتنی بر پیشفرضهای معینی است و محصور در حدود اقتضای این پیشفرضهاست. علّت گرایی و مشاهده گرایی حدود پیشفرضهای اسکینر را تشکیل می دهند. عمل در دیدگاه اسلامی، با استناد به مبانی معرفتی، میلی و ارادی، تصویری متفاوت به دست می دهد، که اگر به منزله پیشفرض تحقیقهای روانشناختی قرار گیرد، نتایجی متفاوت به بار خواهد آورد.
تکوین نظریه ها در ذهن دانشمندان، امری خلق الساعه نیست؛ بلکه همواره در بستر ذهنی معیّنی صورت می پذیرد. از این رو، میان نظریه یک دانشمند و زمینه ذهنی وی، تناسب و تلائم قابل توجهی وجود دارد. زمینه های ذهنی یا پیشفرضها نه تنها امکان فهم عمیقتر نظریه ها را فراهم می آورند، بلکه از یک جهت، فقر و غنای نظریه ها را نیز باید در آنها جستجو کرد. در نوشته حاضر، بر آنیم تا به بررسی تطبیقی نقش پیشفرضها در قلمرو روانشناسی بپردازیم. این مقایسه و تطبیق، میان پیشفرضهایی است که می توان از منابع اسلامی برای بررسیهای روانشناختی فراهم آورد، با پیشفرضهایی که در دو رویکرد مهم روانشناختی، یعنی رفتارگرایی اسکینر و شناخت گراییپیاژه جلوه گرشده اند. در آنچه ذیلاً می آید، نخست تعریف و تصوری از نقش پیشفرضهای علمی به دست خواهیم داد، سپس بر اساس انسانشناسی اسلامی، اشاره ای کوتاه به پیشفرضهای مناسب برای بررسیهای روانشناختی خواهیم نمود، و آنگاه به بررسی تطبیقی آن با آنچه در دو نظریه مذکور آمده خواهیم پرداخت.
نقش پیشفرضهای علمی
یک نظریه بر پیشفرضهای مختلفی تکیه دارد که دوری و نزدیکی آنها به نظریه مزبور متفاوت است. برخی از پیشفرضها به منزله لایه های زیرساز نظریه اند که در عین حال که تأثیر آنها بر نظریه برقرار است؛ اما این تأثیر، مستقیم و بیواسطه نیست و از این رو ممکن است به طور محسوس در پیکر نظریه ملاحظه نشود. پیشفرضهای مربوط به واقعیت جهان و انسان از این نوعند که گاه آنها را پیشفرضهای فلسفی می نامند. برخی دیگر از پیشفرضها که خود به نحوی بر این پیشفرضهای بنیادی استوارند، به پیکر اصلی نظریه نزدیکترند. مراد از نزدیکی آن است که تأثیر آنها در پیکر نظریه، مستقیم تر و محسوستر است. تناسب و سازگاری این دسته از پیشفرضها با مفاهیمی که در نظریه به کار گرفته می شوند، با تمثیلهایی که در نظریه مورد استفاده قرار می گیرند، و با مسائل و فرضیه هایی که به منزله راه حلهایی برای این مسائل عرضه می شوند، چشمگیر و قابل توجه است.
مارگارت ماسترمن1 (1970) در صورت بندی مشهوری که نسبت به الگوهای علمی2 در دیدگاه کوهن مطرح کرده، بر آن است که برای رفع ابهام از مفهوم الگوی علمی در دیدگاه وی، می توان گفت کوهن سه معنا برای الگو در نظر داشته است. ماسترمن این سه معنا را به این ترتیب نامگذاری می کند: الگوهای متافیزیکی، الگوهای جامعه شناختی و الگوهای ساختاری.3 الگو به معنای متافیزیکی، با نظر پردازیهای متافیزیکی سر و کار دارد یا با طریقه جدیدی از نگریستن به اشیا. الگو به معنای جامعه شناختی به عادات علمی4 ناظر است که توسط اجتماعی از دانشمندان در مواجهه موفق با مسائل تشکیل شده است و به فعالیتهای دانشمندان مبتدی شکل خواهد داد. الگو به معنای ساختاری، به منزله چارچوبی است که حل مسأله را برای ما ممکن می گرداند و به عبارت دیگر، ابزارهای مناسب برای این کار را در اختیار ما قرار می دهد.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » علی بابا ( پنج شنبه 89/1/19 :: ساعت 7:49 عصر )
خلاقیت 1
مقدّمه
در فارسی «خلاقیت» به معنای ابداع، 2 نوآوری، ایجاد و آفرینندگی به کار می رود. در این موقعیت، فرد با ترکیب کردن، یک پدیده نو می سازد. همانند هوش، توانایی خلاقیت نیز در افراد مختلف متفاوت است.
از نظر آبراهام مزلو ، خلاقیت و خود شکوفایی 3 در رأس هرم قرار می گیرد و طی سلسله مراتبی، که برای نیازهای انسان مطرح می کند، باید از پایین ترین طبقه شروع کرد تا به رأس هرم که خود شکوفایی است رسید. اولین و پایین ترین طبقه، نیازهای فیزیولوژیک است; نیازهایی همچون آب، غذا، هوا و مانند آن که بین انسان و حیوان مشترک بوده و برای ادامه حیات لازم و ضروری است. دومین طبقه، نیاز به امنیت است که شامل امنیت جانی، مالی و شغلی می شود. سومین طبقه، نیاز به محبت و عشق است; زیرا هر فردی در زندگی نیاز به دوست داشتن دارد. چهارمین طبقه، نیاز به عزّت نفس و ابراز وجود است; شخص دوست دارد در جمع مطرح شود. پنجمین و بالاترین طبقه، که در رأس هرم قرار می گیرد، نیاز به خودشکوفایی است، که اگر مراحل قبل طی شود فرد به خلاقیت می رسد. آبراهام مزلو دو نوع خلاقیت را توضیح می دهد: خلاقیت اولیه و خلاقیت ثانویه. خلاقیت اولیه از ناخودآگاه سرچشمه می گیرد و در زمان کودکی بین همه انسان ها مشترک است. کودکان به واسطه آن خیالبافی 4 می کنند، لذت می برند و رفتار خلاق آمیز از خود بروز می دهند. این نوع خلاقیت اغلب با پشت سر گذاشتن کودکی از بین می رود. اما خلاقیت ثانویه مبتنی بر عقل سلیم 5 و منطق صحیح است.
نیاز به خودشکوفایی نیاز به عزّت نفس نیاز به محبت و عشق نیاز به امنیت نیازهای فیزیولوژیک سلسله مراتب نیازهای مزلو سلسله مراتب نیازهای مزلو برای رسیدن به خلاقیت، کوشش و تلاش عامل بسیار مهمی است و داشتن هوش بالا دلیل کافی برای به خلاقیت رسیدن نیست. برای مثال، پاولف ، فیزیولوژیست روسی، سال های زیادی روی بزاق سگ تحقیق کرد تا اینکه در سال 1904 برای اولین بار برنده جایزه نوبل شد. بسیاری از افراد به محض آنکه با شکستی روبه رو می گردند دست از تلاش برداشته و اعتماد به نفس خود را از دست می دهند، اما افراد خلاق شکست را مقدّمه پیروزی می دانند.
بنابراین، رشد و توسعه خلاقیت به عوامل فردی و اجتماعی مثل خانواده، هوش، ویژگی های شخصیتی و غلبه بر موانع و مشکلات وابسته است. گرچه توانایی تفکر خلاق به صورت فطری و طبیعی به طور بالقوّه در انسان ها وجود دارد، اما ظهور و بروز آن مستلزم پرورش و تربیت آن است.
صاحب نظران تعاریف گوناگونی از خلاقیت ارائه داده اند که در ذیل به برخی از آن ها اشاره می شود:
گیزلین ( Chiselin ) خلاقیت ر
ارائه کیفیت های تازه از مفاهیم و معانی می داند.
از نظر تایلور ( taylor ) خلاقیت، شکل دادن تجربه ها در سازمان بندی های تازه می باشد.
استین ( stein ) خلاقیت را فرایندی می داند که نتیجه آن یک کار تازه باشد که توسط گروهی در یک زمان به عنوان چیزی مفید، رضایت بخش و قابل قبول تلقّی گردد.
ورنون ( vernon ) معتقد است خلاقیت توانایی شخص در ایجاد ایده ها، نظریه ها، بینش ها یا اشیای جدید و نو و بازسازی مجدد در علوم و سایر زمینه هاست که به وسیله متخصصان به عنوان پدیده ای ابتکاری قلمداد گردد و از لحاظ علمی، زیبایی شناسی، 6 فناوری و اجتماعی با ارزش باشد.
استنبرگ ( stenberg ) تفکر خلاق را ترکیبی از قدرت ابتکار، انعطاف پذیری و حساسیت در برابر نظریاتی می داند که یادگیرنده را قادر می سازد که خارج از تفکر نامعقول به نتایج متفاوت و مولد بیندیشد که حاصل آن رضایت بخشی و احتمالا خشنودی دیگران خواهد بود.
مایر ( mayer ) خلاقیت را توانایی حل مسائلی می داند که فرد پیش تر آن ها را نیاموخته است.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » علی بابا ( پنج شنبه 89/1/19 :: ساعت 7:49 عصر )
شیوه های ایجاد انس در کودکان, نوجوانان و جوانان با وجود مبارک امام زمان(عج)
بسم الله الرحمـن الرحیم
پیش درآمد
در بحث انتظار, یکی از مسائلی که درباره ی تربیت است این است که اصلا چه کسی را می خواهیم تربیت کنیم. در کار تربیتی و آموزشی که آموزش ابزاری است برای کار تربیت, پیوسته صحبت از اهداف می شود و امروزه هدف های رفتاری بیش تر مورد توجه است. این که مشخص شود چه رفتاری مورد انتظار است که در نهایت آن فرد به آن برسد که بتوانیم بگوییم آقا به این رفتار رسیده یا نرسیده است. اگر بخواهیم دانستن را که یک امر پنهانی است به رفتار که امری آشکار است تبدیل کنیم, باید فعلش را طوری ادا کنیم که آن فعل با نام بردن یا نوشتن, قابل مشاهده باشد; هر چند این تبدیل اهداف رفتاری گام خوبی است و در جهت این که در تربیت در آموزش به کجا می رسیم و به چه سمتی قدم بر می داریم, بسیار موثر و سازنده است; ولی در عین حال انتقادهای بسیار بزرگی در این زمینه وارد است. و آن این که گاهی اگر افراد را بخواهند در قالب رفتاری تعریف کنند نمی توانند بسیاری از ابعاد شخصیتی شان را در آن قالب بریزند; بنابراین حد میانه ای را مد نظر قرار می دهیم; یعنی از طرفی می گوییم باید از یک طرف اهداف کلی را مد نظر بگیریم و از طرفی اهداف رفتاری که آن اهداف رفتاری در حقیقت به ما نشان بدهد که به کجا می خواهد برسد و کجا باید برسد. ما در تربیت نسل منتظر, هر دو مقوله را احتیاج داریم تا ویژگی های شخصیتی شخص منتظر را بیان کنیم.
وجود مقدس امام زمان(عج) در نفس الامر, در واقعیت خودش و در تکوین عالم جایگاهی دارد که اگر کسی منتظر او باشد یا نباشد, خود او وجود مستقلی برای عالم دارد و آن وجود خلیفه اللهی خداوند در عالم است; بقیت الله روی زمین است; امان اهل زمین است. خداوند, زمین را به وسیله ی او پر از عدل و داد می کند.
حال ما انسان ها نسبت به او چه موضع و موقعیتی باید داشته باشیم. در حقیقت انتظار از آن ماست; او منتظر است ما منتظریم.
مفهوم انتظار
انتظار به معنای تربیتی یعنی چه؟ و چه ویژگی هایی دارد و چگونه می باید تحقق پیدا کند؟
انتظار یک صفت و ویژگی است که باید در خودمان بپرورانیم و تجربه کنیم و مورد بحث قرار دهیم. در حقیقت انتظار, یک هدیه ی الهی است برای ما انسان ها; یعنی خداوند به بعضی از انسان ها این توفیق را عنایت کرده که آگاه باشند که امامی در پس پرده ی غیبت است و آگاه باشند که باید منتظر او باشند و خود این مسئله, اولین صفت انسان منتظر را می سازد.
ویژگی های انسان منتظر
1. اندیشیدن به آینده
یکی از ویژگی های انسان منتظر این است که به واقعه ای که در آینده اتفاق خواهد افتاد, ایمان دارد. این موضوع را اگر شما با این رویکرد ملاحظه کنید که اگر در وجود انسان این قابلیت بود که بتواند وقایع آینده را پیش بینی کند, چه می شد. یا مثلا در امریکا اگر عده ای می دانستند چنین اتفاقی خواهد افتاد, خودشان را آماده ی این اتفاق می کردند.(2) خداوند دو هدیه ی بزرگ به ما کرامت فرموده است: نخست این که قیامت را وعده داده است و در آینده اتفاق خواهد افتاد; دوم این که, موعودگرا است.
آینده ای را به نام عصر ظهور پیش بینی کنیم که در آن, شیعیان منتظر دوازدهمین حجت الهی, حضرت مهدیاند. بنابر این یکی از ویژگی های تربیتی انسان منتظر این است که به آینده ای با وقایع و ویژگی های خاص می اندیشد.
2. آمادگی
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » علی بابا ( پنج شنبه 89/1/19 :: ساعت 7:49 عصر )
.::مرجع کد آهنگ::.
.::دریافت کد موزیک::.